سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعروغزل پیشرو

بوق های ممتد


از گرگ و میش صبح و خیابان شروع شد
از _بوق های _ممتد_ پیکان _شروع شد
.
عابر  _نگاه  کرد ،_، به  _راننده_  ناگهان
یک فحش بی ملاحظه ،،طوفان شروع شد
.
ترمز ،،صدای شیهه ی ماشین کنار خط
جنجال _در _حوالی _میدان_ شروع شد
.
از درز پاره پاره ی اعصاب های خورد
چشمم دوید تا تو،،( گلستان) شروع شد
.
می آمدی و روسری ات موج پشت موج...
چیزی _شبیه _خلقت_ انسان_ شروع شد
.
گنجشگ گیج تو شدم و جفت بازی ام
از سیم چشمهای  پریشان شروع شد
.
من در تو ذوب می شدم و تو درون من
دی بود و فصل مرگ زمستان شروع شد
.
(آقا پیاده می شوم این هم کرایه ات )
و _عشق_ زیر_ نم نم _باران _شروع شد .
.
هادی نژادهاشمی